ترانه های کودکانه – جبلی/نون و پنیر و پونه
آي دونه دونه دونه
نون و پنير و پونه
قصه بگم براتون ؟
قصه اي عاشقونه؟
يه وقت نگين دروغه
يه وقت نگين که وهمه
اون که قبول نداره
نمي تونه بفهمه
بريم به اون فصلي که
اوج گرمي ساله
ماجراي قصه مون
داخل يک کاناله
کانالي که تو اين دشت
مثل قلب زمينه
دورو بر اين کاناله
پر از ميدون مينه
يک کانال که تو اين دشت
مثل قلب زمينه
دور و بر اين کانال
ببين چه دلنشينه
اون يکي پا نداره
روي زمين افتاده …….
اون يکي رو ببينين
چقدر قشنگ جون داده
رنگ و روي اون يکي
از تشنگي پريده
همون که روي پاهاش
سر دو تا شهيد ه
اونجا که نوزده نفر
کنار هم خوابيدن
ببين چقدر قشنگن
تمامشو ن شهيدن
يکي ازش خون ميره
ببين چقدر آرومه
فکر مي کنم که ديگه
کار اونم تمومه
مجتبي پا نداره
سر علي شکسته
مجيد دمر افتاده
کريم به خون نشسته
گلوله و گلوله
انفجار و انفجار
پاره هاي بچه ها
قاب شده روي ديوار
هر جا رو که مي بيني
دلاوري افتاده
هر جا جگر گوشه
يه مادري افتاده
حالا تو بهت اين دشت
ميون فوج دشمن
از اون همه دلاور
فقط رضا بود ومن
آي قصه قصه قصه
اتل متل تو توله
خمپاره و آرپي جي
نارنجک و گلوله
صورت مهدي رفته
مصطفي سر نداره
رضا نعره مي کشه
خيز برو خمپاره
اين جمله توي گوشم
مونده واسه هميشه
التماس رضا رو
فراموشم نميشه
الو الو کربلا
پس نخودا چي شدن ؟
ياور دو به گوشم
بچه ها قيچي شدن
کربلا کبوترا
از تو قفس پريدن
ما اذوقه نداريم
مهمونا مون رسيدن
کربلا جون به گوشي ؟
جواب بده برادر
بي سيم اينطور جواب داد :
الو به گوشي ياور؟
چيزي نداريم که تا
سر سفره بذاريم
ياور دو به گوشي؟
ديگه غذا نداريم
رضا منو نيگا کرد
صورتشو تکان داد
بغضي کردشو بي سيم
از توي دستش افتاد
عجب کربلا ئيه
نشون به اون نشونه
عطش نعره مي کشه
پنج روز ه تشنه مونه
پنج روزه که مي جنگيم
کشته مي شيم مي ميريم
بي سيم ميگه : عقبگرد
ولي عقب نمي ريم
رضا تشنه و زخمي
زير نور افتاب
من از پي گلوله
دنبال يک قطره آب
هيچي پيدا نکردم
خسته شدم نشستم
براي چند لحظه اي
هر دو چشمامو بستم
ديدم که توي باغي
شهيدامو ن نشستن
مي خندن و مي خونن
درهاي باغ رو بستن
چه باغ با صفايي
درختها از جنس نور
نهر هايي از عسل
کاخ هايي از بلور
عجب باغ بزرگي
چه باغ رنگارنگي
پر از صفا پر از عشق
عجب باغ قشنگي
بالهاي ملائک
روي دست بچه ها
جام هايي از شراب
توي دست بچه ها
من و رضا از بيرون
توي باغ رو مي ديديم
صداي بچه هارو
اينجوري مي شنيديم
آهاي آهاي بچه ها
اينجا عجب حاليه
بچه ها هستن ولي
جاي شما خاليه
صدا پيچيد تو عالم
صدا رو ميشنيدم
يهو با يک صدايي
از توي خواب پريدم
رضا نعره مي کشيد
آهاي آهايبسيجي
تانک ها دارن مي رسن
بدو بدو آر پي .جي
تانک بعثي خودش رو
پشت کانال رسونده
نعره کشيدم رضا
گلوله اي نمونده
رضا سرش رو با بغض
رو ي سجده ميذاره
خشابي تو دستاشه
دستو بالا مياره
انگار داره جون ميده
مي زنه زير گريه
خشابو نشون ميده
ميگه ببين خدايا
روحيه ها عاليه
ولي چکار بايد کرد ؟
خشابمون خاليه
صداش يهو بند مياد
توي دست يک شهيد
عينهو يک معجزه
يه گوله آر پي جي ديد
رو به سوي اون شهيد
خنديد وسر تکون داد
يواشي گفت مرتضي
گلوله رو نشون داد
حرف اونو گرفتم
نگاهشوفهميدم
جون تازه گرفتم
سوي شهيد دويدم
و ناگهان صدايي
صداي سرد سوتي
و ناگهان خمپاره
و ناگهان سکوتي
رضا يهو نعره زد
بي شرفا اومدن
ماسکو بذار مرتضي
که شيميايي زدن
سينه ام پر از آتيش شد
چشمامو هم گذاشتم
اومد يه شيميايي
ماسک ولي نداشتم
لبخند زدم وگفتم
ماسک نداريم رضا
نعره کشيد حرف نزن
نفس نکش مرتضي
چفيه تو آب بزن
حمله شيمياييه
گفتم داري جوک مي گي
قمقمه ها خاليه
رضا پريد ماسکشو
گذاشت رو صورت من
نعره کشيدم رضا
ماسکتو خودت بزن
خنديد و گفت مرتضي
برادرم بي خيال
من رو گذاشتش رو رفت
رفتش بالاي کانال
نفهميدم چه چيزي
قلب اونو مي آزرد
نفهميدم واسه چي
پيرهنشو در اورد
رضا نعره مي کشيد
بي شرفا با شمام
کانال هنوز مال ماست
بياين بياين من اينجام
دو شکارچي از روي تانک
اونو هدف گرفتش
کار رضا تموم بود
نعره کشيد و گفتش
بياين بياين من اينجام
گردان هنوز روي پاست
بياين بياين ببينين
کانال هنوز مال ماست
گلوله هاي دوشکا
هزا ر هزار ده هزار
رضا دويد سوي تانک
و ناگهان انفجار……
فضاي توي کانال
زدود و گاز پر شد
هيچي ديگه نديدم
نفهميدم چطور شد
خلاصه که تو کانال
اون روز عجب حالي بود
آهاي غنيمت خورا
جاتون عجب خالي بود
يه وقت نگين دروغه
يه وقت نگين که وهمه
اونکه قبول نداره
نمي تونه بفهمه
قصه فرود نداره
فراز قصه اينه
گلوله آرپي جي
هنوز روي زمينه
هر کي مي خواد خدافظ
هر کي مي خواد بمونه
بايد تموم عالم
اين حرفها رو بدونه
بايد اينو بدونه
گردان هنوز روي پاست
هنوزم که هنوزه
قلب زمين مال ماست
آهاي آهاي با شمام
گردان هنوز روي پاست
هنوزم که هنوزه
قلب زمين مال ماست