داستان صوتی حسن و خانم حنا
کلاغی میگه غار و غار و غار، من از تو بیزار، بیکاره بیعار
می خوره مدام هی ناهار و شام، تا درآد صدام میگه دام دام دام
درخت گردو درخت پسته، از دست شما شدهام خسته
کلاغی میگه غار و غار و غار، من از تو بیزار، بیکاره بیعار
درخت بلوط، درخت فندق، تا کی بمونم توی این صندوق
درخت هلو، درخت بادُم، میرم از اینجا ای بی شاخ و دُم
میگه لوبیا، غول بی حیا، زود پاشو بیا، غول بد غذا